چقدر امروز بدی رو گذروندم و ب خودم امیدواری دادم واسه داشتن امشب خووب...
ولی الان امشبشه و هیچ خبری نیست از خووب بودنش برام...
شاید بشه گفت خیلی بیشترترشم دلم گرفت،،، خیلییی...
دارم صدای هق هق دلمو میشنوم،،، صدای هق هق گریه های بیصداشو...
دارم حسش میکنم تنهاییمو...
خداجون نذار غصه بخوره دلم،،، هواشو داشته باش...
نه ک بخوام چیزی رو ک تو نمیخوای برام،، نه...
میخواام چیزی رو ک تو میخواای برام،،، آرووووم بودن رو...
دست خودم نیست غصه خوردنم،، ب قول دوستم آدم تا ی حدی ظرفیت داره،،، از ی جایی ب بعد لبریزز میشه...
من رسیدم ب اونجا؛
ولی...
ولی بازم امید دارم ب داشتن فردایی خوب...
خودت کمکم کن واسه سرکوب بی قراریام...